فمینیسم در ادبیات قبل از دهه 1960 با آثار ادبی مهمی مانند «احقاق حقوق زنان» اثر مری ولستون کرافت، «زنان کارگر» اثر الیو شراینر، «اتاقی از آن خود» اثر ویرجینیا وولف و «جنس دوم» اثر سیمون دوبوار آغاز شد.
متقاعد کردن جامعه مردسالار برای ارائه حقوق و فرصتهای مشابه به زنان، کار آسانی نبود. زنان برای گرفتن حق خود، قرنها مبارزه کردند. فمینیسم یکی از تأثیرگذارترین جنبشها و فلسفههای پویا در تاریخ است، زیرا بر آثار ادبی، سیاست و همه جنبههای جامعه تأثیر گذاشته است.
آغاز امواج فمینیسم در ادبیات با “جنس دوم”
فمینیسم را میتوان در یک سری امواج توصیف کرد. آنچه در اینجا مورد بحث قرار خواهد گرفت ماهیت تفاوت بین دو جنس، رابطه بین نمادهای فرهنگی و فرآیندهای مادی و بازتولید ناخودآگاه مردسالاری است.
موج اول فمینیسم با کتاب «جنس دوم» سیمون دوبوار آغاز شد. بووار سلطه مردان را مورد انتقاد قرار داد و تبعیض جنسی را افشا کرد. اگرچه در ابتدا قرار نبود به عنوان یک متن فمینیستی نوشته شود، اما نشاندهنده درک عمیقی از خواستهها و نیازهای زنان است.
در این کتاب به زیردست بودن زنان، عدم دسترسی آنها به منابع و تصمیم گیری، اشاره داشت که این وضعیت در اکثر جوامع وجود داشت. این اثر همچنان یکی از تأثیرگذارترین آثار ادبی معاصر است.
موج دوم
موج دوم فمینیسم در دهه 1960 و همزمان با انقلاب جنسی آن دوران ظهور کرد. به تازگی قرص ضد بارداری معرفی شده که به زنان این قدرت را میدهد که تصمیمگیرنده برای بچهدار شدن و یا نشدن؛ باشد. فمینیست های موج دوم صریحتر از فمینیستهای قبلی بودند و شروع به مقابله با نابرابریهای محل کار و تحصیل، خشونت خانگی و همچنین قوانین مربوط به طلاق و حضانت کودک کردند.
موج سوم فمینیسم
فمینیستهای موج سوم، نظریه تقاطع “کیمبرله کرنشاو” استاد حقوق و فعال حقوق مدنی را پذیرفتند. برای مثال، تجربیات یک زن سیاهپوست از تبعیض جنسی ممکن است با زنان سفیدپوست یا لاتین متفاوت باشد.
فمینیستهای موج سوم همچنین استدلال کردند که جنسیت میتواند به صورت اجتماعی ساخته شود. اکنون، مسائل تراجنسیتی به دلایل فمینیستی اضافه شده است. زنان و مردان تراجنسیتی به طور فزایندهای مورد پذیرش قرار گرفتهاند و از طرفداران آرمان فمینیستی هستند.
مانند فمینیستهای موج دوم، بسیاری از فمینیستهای موج سوم با تلاش برای تضمین فرصتهای شغلی و تحصیلی برابر، به مبارزه ادامه دادند.
موج چهارم
فمینیسم موج چهارم با هدف رهایی همه مردم از نیروهای رو به زوال مردانگی و زنانگی ساخته شده در اجتماع است. فمینیسم موج چهارم در اوایل قرن بیست و یکم ظهور کرد و بسیاری از سنتها و تاکتیکهای موجهای قبلی را ادامه داد.
فمینیسم موج چهارم به دلیل تعاملش با فناوری، به بهترین وجه از پیشینیان خود رسیده است و از نزدیک با کنشگری آنلاین شناخته میشود. فمینیسم این موج به مفاهیمی مانند مثبت بودن بدن، نمایندگی زنان در رسانهها و تبلیغات جنسی میپردازد.
نقد فمینیسم در ادبیات چیست؟
ادبیات منبع اصلی نشاندهنده بازنمایی قابل قبول از زنانگی است. در طول دهه 1970 نقد فمینیستی، مکانیسمهای مردسالاری و طرز فکر فرهنگی را که منجر به نابرابری جنسی میشد؛ بررسی کرد.
نقد فمینیسم در ادبیات با کاوش در آثار ادبی سعی کرده از دریچه فمینیستی آنها را تحلیل کند تا حقایق نهفته در اثر و سؤالاتی مانند زن ستیزی یا سلطه مردسالارانه را آشکار کند. این پیامد جنبش زنان در دهه 1960 بود و به منتقدان کمک کرد تا اهمیت تصاویر زنان را که توسط ادبیات ترویج میشد؛ درک کنند.
منتقدان برجسته فمینیسم در ادبیات
یکی از برجسته ترین منتقدان فمینیست “الین شوالتر” است. او تاریخ، سبکها، ژانرها و ساختارهای نویسندگی زنان و خلاقیت زنان را مورد بررسی قرار میدهد.
شوالتر آثار ادبی را به دو دسته تقسیم میکند: Gynotexts (کتابهای زنان) و Andro-texts (کتابهای مردان). منتقدانی مانند شوالتر متون ادبی را از دریچه رئالیستی مطالعه میکنند و ادبیات را مجموعه ای از واقعیت ها میدانند.
از دیگر منتقدان مهم فمینیست “ویرجینیا وولف” است. نظریه اصلی او مبتنی بر این بیانیه است که زبان، جنسیتی است. او اینگونه استدلال میکند: ویژگیهای جملههای زنانه این است که بندها در توالیهای آزادتر به هم مرتبط میشوند، نه اینکه مانند نثر مردان، به دقت متعادل و الگوبرداری شوند.
وقتی نگاه دقیقتری به طیف وسیعی از متون ادبی میاندازیم، متوجه میشویم که نظریه او دقیق است.
در نهایت، هلن سیکسو به تحلیل فمینیستی متون ادبی نیز علاقهمند بود و به عنوان یکی از مهمترین منتقدان فمینیسم در ادبیات عصر خود شناخته میشود.
او نظریه نوشتار زنانه را عنوان میکند. نظریهای که عنوان میکنند: نوشتن محصول فیزیولوژی زنانه است که زنان باید در نوشتههای خود از آن تجلیل کنند. زنان باید از طریق بدن خود بنویسند و زبانی را اختراع کنند که طبقات، قوانین، مقررات و قوانین را به هم بزند.
سیکسو در متن خود “خنده مدوسا”، مدوسا را با شخصیتهای زن قدرتمند در آثار ادبی مقایسه میکند. در نظریه او، این زنان قدرتمند، از قدرت خود آگاه هستند و از استفاده از آن در برابر سلطه مردسالارانه هراسی ندارند. با این حال، در اغلب متون ادبی، این زنان به دلیل ترس از آنها، تبعید یا تحت تعقیب قرار میگیرند.
کلام آخر
در خاتمه، نقد فمینیسم در ادبیات به ما کمک میکند تا متون قدیمی را دوباره تفسیر کرده و آنها را از دریچه مدرن شده ببینیم. به نمایش زنان از منظری جدید پایبند است و اهمیت بازنمایی زن در ادبیات را مشخص میکند.
این به شکستن کلیشههای جنسیتی و ایدههای باستانی زنانه کمک کرده و در عین حال تاریخ انقیاد زنان را تحت هنجارهای مردسالارانه روشن میکند.
علاوهبراین، به ما کمک میکند تا نگاه دقیقتری به واقعیتهای زنان داشته باشیم، چه اجتماعی، چه اقتصادی و چه سیاسی. فمینیستها در طول مسیر خود برای مطالبه آزادی و حقوق خود با موانع متعددی روبرو شدهاند. نقد فمینیستی یادآوری دائمی برای ما است که زنان همچنان در جامعه نابرابر مردان هستند. این امر آگاهی را افزایش داده و به ما کمک میکند تا گام به گام با تبعیض مبارزه کنیم.
در ادامه بخوانید: سوررئالیسم در ادبیات و معرفی مشاهیر آن