مدلولهای معنای ضمنی حاصل از گزاره گذاری (enonciation) غالبا از اطلاعات و دلالتهایی تشکیل شدهاند که ما دربارهی گزاره گذار کسب میکنیم و ارتباطی با مرجع معنایی گزارهها ندارند.
مدلولهای معنای ضمنی ناشی از سبک (کاربرد آواها، واژگان و عبارات در بیان) دامنهی بسیار گستردهتری دارند و طبق نظر اورکیونی، نمیتوانیم به سادگی محدودهی آن ها را مشخص کنیم.
تقسیم بندی مدلولهای معنای ضمنی
اورکیونی «مدلولهای معنای ضمنی گزاره گذاری» را به سه دسته ی کلی تقسیم میکند:
- مدلولهایی که به عنوان مثال، تعلق گزاره گذار را به طبقهی اجتماعی خاص، به محیط جغرافیایی، به مکاتب ادبی، و غیره، بیان میکنند.
- مدلولهایی که انعکاس دهندهی اطلاعات و دلالتهای زیادی دربارهی احساس و عاطفه گزاره گذارند
- مدلولهایی که جنبههای ارزشی، اخلاقی، کیفی و غیره را که از سوی گزاره گذار به مرجع معنایی گزاره نسبت داده شده، آشکار میکنند.
اما از آن جایی که در بحث مربوط به دالهای معنای ضمنی، از تعلق اجتماعی و جغرایایی گزاره گذار و نقش آن در ایجاد معنا سخن گفتیم، در این جا سعی خواهد شد تا فقط به مسائل احساسی و عاطفی گزارهگذار که مورد توجه زبان شناسان برجسته بوده است، و همچنین به جنبه های ارزشی، اخلاقی و کیفی گزارهها اشارهی کوتاهی شود.
برسی نظر زبانشناسان
از نظر برخی زبان شناسان، از جمله اوژن نیدا (Eugene A. Nida)، شارل بالی، بلومفیلد و بارت، مدلولهای معنای ضمنی هم زمان محصول گزاره و گزاره گذارند.
نیدا این نوع مدلول را نتیجهی تقابل بین معنای ارجاعی و معنای احساسی و عاطفی میداند.
در عوض، شارل بالی آن را صرفا محصول خصیصههای احساسی و عاطفی طبیعی گزارهگذار تلقی میکند.
بلومفیلد نیز معنای ضمنی را ناشی از برخی کاربردهای زبانی مانند عبارات تعجبی، ادات، اصوات، تک واژههایی مخصوص- مانند پسوندهایی که به آخر کلمه وصل میشوند و معنای «صغیر» یا «کوچک بودن» را نشان میدهند- میداند.
در این جا باید دو شیوهی متفاوت در ابرد پسوندها را از هم تفکیک کرد؛ چرا که اگر، به عنوان مثال، گزاره گذار پسوند ette را، که در فرانسوی به معنای «صغیر بودن» است، به واژهی table (میز) اضافه کند (tablette)، معنایی صریح به دست خواهد آمد (میز کوچک)؛ اما اگر آن را به soeur (خواهر) اضافه کند (soeurette)، با معنایی کاملا ضمنی مواجه خواهد شد (خواهر خیلی جوانی که گزاره گذار نسبت به او محبت دارد) این معنای ضمنی تا حدودی با خلاقیت زبانی گزارهگذار در ارتباط است. (Kerbrat- Orecchioni, 1977, p. 108.)
ارتباط معنای ضمنی با جنبه روحی روانی
در حالی که رولان بارت بر خلاف دیگران، معنای ضمنی را با جنبههای روحی و روانی موجود در کاربرد زبان مترادف میداند،
از نظر وی، به عنوان مثال، به کارگیری ضمیر فاعلی «تو» به جای «شما» در ارتباطات زبانی میتواند معنای خاصی به تبادل زبانی ببخشد که کاملا به مسائل روحی و روانی گزاره گذار مربوط میشود و این خود نوعی معنای ضمنی در گزاره ایجاد میکند.
اورکیونی با تکیه بر تمامی نظریههای مطرح شده درباره ی مدلولهای معنای ضمنی از سوی زبان شناسان مذکور، به تجزیه و تحلیل موارد مربوط به نقش احساس و عاطفهی گزاره گذار در ایجاد معنا در زبان میپردازد و میکوشد با طرح مثالهای جدید، آرا و نظریههای آنها را مورد انتقاد قرار دهد.
مثالهایی از اورکیونی در تایید نظریهاش
البته باید اذعان کنیم که وی در صدد رد این نظریهها نیست، بلکه میخواهد موارد بسیار استثنایی را که در ارتباطات کلامی موجب به وجود آمدن معنای ضمنی میشوند، خاطر نشان کند.
به عنوان مثال، او در تکمیل گفتههای رولان بارت درباره ی نقش مسائل روحی و روانی گزاره گذار بر بیان، اضافه میکند که گاهی معانی ضمنی از ارزشهایی که صرفا در ذهن گزاره گذار نهفته است، ناشی می شود.
مثلا اگر ارسال کنندهی پیامی به همکار خود بگوید «امروز خیلی شیک شدی، چون پیراهن قرمز پوشیدهای»، در این صورت «پیراهن قرمز» علاوه بر معنای صریح، نوعی معنای ضمنی مضاعف نیز دارد.
در حالی که اگر پوشیدن همین «پیراهن قرمز» برای ارسال کنندهی پیام، نوعی ارزش اضافی باشد و معنایی فراتر از معنای صریح داشته باشد، ممکن است برای مخاطب یا هر فرد دیگری دارای چنین ارزشی نباشد.
بنابراین، مدلولهای معنای ضمنی، میتوانند صرفا از ارزشهای شخصی منتسب به گزاره گذار منتج شوند و ممکن است مخاطب یا مخاطبان درباره ی صحت آنها اتفاق نظر نداشته باشند.
ایجاد مدلولهای معنا با استفاده از جنبههای ارزشی و ضد ارزشی
به همین دلیل است که گاهی گزاره گذار در ارتباطات زبانی، علاوه بر معنای صریح و ارجاعی که زبان وظیفهی انتقال آن را دارد، میکوشد زبان مورد استفادهی خود را با جنبههای ارزشی، ضد ارزشی، اخلاقی و کیفی نیز همراه کند که این امر موجب ایجاد مدلولهای معنای ضمنی میشود.
بنابراین، برای انجام چنین کاری، گزاره گذار قادر است در استفادهی خود از زبان، به شیوههای متعددی متوسل شود. به عنوان مثال، او میتواند با گزینش دالهای مختلف و همچنین با نحوهی ادای آواها، اصوات و آهنگ واژگان (در زبان گفتاری) جنبههای فوق را ضمیمهی معنای صریح عبارات کند.
جنبههای ارزشی و ضد ارزشی ناشی از معنای ضمنی
اما از نظر اورکیونی، نباید فراموش کنیم که جنبههای ارزشی، ضدارزشی، اخلاقی، کیفی و غیره در زبان میتوانند به طور هم زمان، ناشی از معنای صریح و معنای ضمنی باشند، زیرا کاربرد خود زبان (بی آن که گزاره گذار مقاصد خود را در آن اعمال کند) میتواند برای مخاطب منعکس کنندهی جنبههای یاد شده باشد.
به عنوان مثال، اگر از کیفیت چیزی (خوب، بد، زیبا، زشت و…) سخن میگوییم، ناگزیر این نوع داوری و قضاوت دربارهی شیء مورد نظر به شکل معنای صریح و ارجاعی منتقل میشود. البته نباید نقش افکار و نیات گزاره گذار را در ایجاد جنبههای مذکور در زبان، یا به عبارت دیگر، در ایجاد معنای ضمنی در بیان، نادیده بگیریم.
در این جا، مثالی که اورکیونی میزند قابل تأمل است. مثلا اگر گزارهگذار در بیان خود دربارهی سیاه پوستان به جای کلمهی negres (سیاه «پوستان»)، واژهی noirs (سیاهها) را به کار ببرد، مسلما معنایی غیر از آنچه معغمول است به مخاطب منتقل خواهد شد و میتوان به راحتی قصد و نیت گزاره گذار را درباره ی سیاه پوستان به صورت مدلول منای ضمنی دریافت. (این واژه نشان دهنده ی گرایشهای نژاد پرستی ارسال کنندهی پیام نسبت به سیاه پوستان، و تمایل به تحقیر آنها است.)
کلام آخر
اما از نظر اورکیونی، هر چند هر یک از دیدگاههای مطرح شده سعی دارند مدلولهای معنای ضمنی را با مثالهای ملموس برای ما تبیین کنند، ولی هیچ یک از آنها نمیتواند به طور کامل، محدودهی معنای ضمنی را در کاربرد زبان برای ما آشکار کند.
به عنوان مثال، اکثر زبان شناسان نتوانستهاند مرزهای میان معنای ضمنی ناشی از جنبههای احساسی و عاطفی از یک طرف و مسائل ارزشی و اخلاقی را از طرف دیگر، به طور مشخص از یکدیگر تفکیک کنند؛
زیرا چنین معناهای ضمنیای همواره با ذهنیت گزاره گذار ارتباط مستیم دارند و تفکیک حیطهی احساسی و عاطفی از حیطههای ارزشی، اخلاقی و غیره، امری ذهنی و شخصی محسوب میشوند و توضیح و تبیین انها مشکل به نظر میرسد. لازم به ذکر است که در بخشهای بعدی در مورد ارزش گذاری و ارزش زدایی در عناصر زبانی و جایگاه آن در گزاره، به تفصیل سخن خواهیم گفت.