اورکیونی به توضیح برخی جنبههایی از معنای ضمنی میپردازد که غالبا ارزش معنایی خاصی تلقی شده و همراه معنای صریح ظاهر میگردند. از نظر او، همراهی معنای ضمنی و صریح غالبا در موارد متعدد و متفاوت از هم محقق می شود.
گاهی تشابه دالها موجب به وجود آمدن این همراهی میگردد. به عنوان مثال، همنامی (homonymie) و چند معنایی (polysemie) سازوکارهایی دارند که میتوانند در کنار معنای صریح، نوعی معنای ضمنی نیز ایجاد کنند.
گاهی نیز «تشابه در ریشهی واژهها» (paronymie) است و این امر، به ویژه در گفتار، نوعی جناس ایجاد میکند که میتواند انتقال معنای صریح را به مخاطب با مشکل مواجه کند و اگر هم انتقال با موفقیت انجام شود، باز احتمال شکلگیری معنایی ضمنی به قوت خود باقی است.
ایجاد جناس همریشه در همراهی معنای ضمنی و صریح
در این جا مثال کربرات- اورکیونی را ذکر میکنیم که به گفتهی وی،اگر دو ترکیب petits trous (سوراخهای کوچک) و petites roues (چرخهای کوچک) را در فرانسوی به کار ببریم، ملاحظه خواهیم کرد که در بیان این دو ترکیب، نوعی جناس همریشه ایجاد میشود، زیرا تلفظ هر دو به یک صورت انجام میگیرد و از نظر معنایی برای مخاطب ایجاد ابهام میکند و اگر هم، با توجه به بافت گفتار، مخاطب معنا و مفهوم مورد نظر گوینده را از یکی از واژگان دریابد، باز معنای ضمنیای که از واژهای دیگر در ذهن حاصل میشود، دور از انتظار نیست.
مثالی از خویشاوندی بین دالها
همراهی معنای ضمنی با معنای صریح در موارد دیگری نیز اتفاق میافتد برخی اوقات، این همراهی به دلیل خویشاوندی بین دالها انجام میپذیرد. در این باره میتوانیم مثالهای فراوانی از زبان فارسی ذکر کنیم: قاشق/ چنگال، پدر/ مادر خواهر/ برادر، کوچه/ بازار و غیره. با به کارگیری هر یک از واژگان مزبور، واژه ی دیگر نیز، که رابطهی خویشاوندی با آن دارد، میتواند به صورت ناخودآگاه در ذهن مخاطب شکل گیرد.
قرابت معنایی و ایجاد دو معنا
گاهی نیز دو معنای مورد بحث تنها از لحاظ قرابت معنایی همراه میشوند. به عنوان مثال، «گل لاله» میتواند «گل» به معنای عام و یا همهی «گلها» را نیز تداعی کند و یا برعکس واژهی «گل» میتواند تمامی زیر مجموعهی خود، یعنی تمامی گلها، از جمله «لاله»، را به مخاطب انتقال دهد. حتی ممکن است این قرابت در محدودهی تضاد و تناقض نیز محقق شود. به عنوان مثال، واژهی «زن» اکثر اوقات معنای متضاد خود («مرد») را در اذهان متجلی میکند و این نوع قرابت به دلیل نزدیکی از حیث تشابه یا خویشاوندی نیست، بلکه به علت تناقض و تضاد است.
قرابت معنایی با ترکیب دو واژه
گاهی نیز این قرابت معنایی از لحاظ ترکیب دو واژه، که غالبا در کنار هم واقع می شوند. شکل میگیرد. مثلا، ترکیب عباراتی مانند «جفت و جور»، «قادر متعال»، «کم و بیش» و غیره چنان به همدیگر نزدیکند که کاربرد هر یک از آنها میتواند ذهن ما را به دیگری معطوف کند.
همراهی بینامتنی و ایجاد معنای ضمنی و صریح
در برخی موارد نیز این همراهی به علت استفادهی قبلی از بعضی واحدهای زبانی است که توسط افرادی طبق فرهنگ و اندیشهی خاص آنها انجام یافته است. مثالی که اورکیونی در اینباره میزند، در ارتباط با بزرگان ادبیات فرانسه است. از نظر وی، کلمهی «خورشید» در فرانسوی میتواند «خورشید شاه» (لویی چهاردهم)، «خورشیدهای سیاه» ژرار دو نروال (Gerard de Nerval) و «خورشیدهای خیس» بودلر (Charles Baudelaire) را در ذهن مخاطب تداعی کند. چنین همراهیای را میتوانیم همراهی بینامتنی (intertextual) یا به قول اومبرتو اکو، همراهی بینانشانهای (intersemiotique) بنامیم.
همراهی روابط ارجاعی
همراهی دیگری که میتواند بین معنای ضمنی و صریح ایجاد شود، همراهی بر اساس روابط ارجاعی است. چنان که قبلا نیز بدان اشاره کردیم، اشیایی که در خارج از حیطهی زبان ارتباطی واقع شدهاند (یعنی از حیث معنای صریح و ارجاعی، دالهای به کار گرفته شده در ارتباط کلامی و نوشتاری ما، هیچ اشارهای به این نوع اشیاء ندارند و آنها را دربر نمیگیرند) غالبا بهانهی خوبی برای ایجاد معانی ضمنیاند، زیرا در این جا دالهای معنای صریح با یک ساز و کار فرازبانی، که غالبا معنای ضمنی نمادین نیز گفته می شود، میتواند توجه ما را به اشیاء خارج از حیطهی ارجاعی زبان معطوف سازد و معنای ضمنی مضاعفی را به دنبال بیاورد.
مثال ارجاعی:
به عنوان مثال، اگر در ارتباطات کلامی و نوشتاری خودمان واژهی «سگ» را به کار ببریم، بلافاصله از حیث ارجاعی، علاوه بر خود «سگ» به عنوان یک حیوان، مرجع دیگری که همان معنای ضمنی است، یعنی «وفاداری»، نیز میتواند به ذهن مخاطب خطور کند.
یا این که کلمهی «سیاه» معنای ضمنی دیگری غیر از رنگ، یعنی «عزادار بودن»، «عزاداری»، و غیره را برای ما تداعی میکند. بنابراین، مسئلهی همراهی معنای صریح و ضمنی در بیان نشانگر آن است که ما همواره در ارتباطات کلامی خود، در شبکهی ارتباطی نامحدودی قرار میگیریم؛ شبکهای که دنیایی از معانی برای ما تولید میکند.
برقراری ارتباط کلامی و یافتن معنای ضمنی و صریح
به عبارت دیگر، زبان و بیان عالم معناست یا به گفتهی مارتین هایدگر (Martin Heidegger)، فیلسوف آلمانی،«زبان خانهی هستی است». به عقیدهی وی، زبان یعنی یافتن امکانات و یافتن امکانات نیز به معنای هستی بخشیدن به آن چیزی است که پیشتر نبود و ما با زبان به آن دست مییابیم.
بنابراین، برقراری ارتباطات کلامی، یعنی یافتن معنا، چه صریح و چه غیرصریح واقع شدن در شبکهی هستی، یافتن امکانات نهفته و در نهایت، بر قرار کردن پل ارتباطی میان آنچه هست و آنچه نیست. در واقع، کشش به سوی آن چه نیست، اساس فلسفهی هایدگر را تشکیل میدهد و رسالت زبان نیز همان کشف ناگفتهها، معانی ضمنی و پنهانی است.
با طرح چنین دیدگاه فلسفیای، در نظر نداریم مطالعات زبان شناختی را با تفکرات فلسفی تعبیر کنیم، بلکه قصد ما این است که با نقل این برداشتهای فلسفی، اهمین نظریههای زبان شناسان بر جسته و فیلسفوان زبان را در این زمینه، خاطرنشان کنیم. به خوبی میدانیم که مطالعات زبان شناختی، باید به صورت علمی و ملموس انجام گیرند و درست به همین دلیل است که اکثر زبان شناسان آرا و نظرات خود را بر مثالهای ملموس و علمی استوار میسازند و غالبا آنها را با قوانین مربوط به زبان روزمره و علم بلاغت همراه میکنند.
در ادامه بخوانید: انواع مدلولهای معنای ضمنی گزاره گذاری