چنان که دربارهی دالهای معنای ضمنی نیز اشاره شد، سبک زبان و نحوهی به کارگیری زبان از عوامل ایجاد معنای ضمنی محسوب میشوند.
از نظر اورکیونی، آنچه میتوانیم در باب ارتباط مدلولهای معنای ضمنی و سبک بگوییم، این است که نحوهی کاربرد زبان در ایجاد مدلولهای معنای ضمنی در نزد مخاطب نقش اساسی دارد.
مسلم است که وقتی از سبک زبان سخن میگوییم، باید جنبههای مختلف زبان- جنبههایی که در ارتباط مستقیم با زبانند- را نیز در نظر بگیریم، زیرا تمامی تعلقات معنایی (صریح و غیر صریح) به زبان و نحوهی کاربرد آن وابستهاند.
میدانیم که زبان نیز به نوبهی خود از پیچیدگیهای خاصی برخوردار است و به همین دلیل، معانی ضمنی میتوانند در لایههای مختلف زبانی شکل گیرند.
سبک زبان و تقسیم بندی لایههای مختلف زبانی
به طور کلی، این لایهها را میتوانیم به چهار دسته تقسیم کنیم: لایههای تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و لایههایی که انواع مختلف زبان در آنجا شکل میگیرند.
لایه تاریخی:
گاهی مدلول معنای ضمنی منبعث از نوعی جریان تاریخی زبان است. چگونگی تلفیق جنبههای در زمانی (diachronique) و همزمانی (synchronique) زبان با همدیگر یا بهتر است بگوییم مسائل مربوط به کاربرد واژگان قدیمی و جدید و همچنین به جریان انداختن آنها در بستر گفتمان و ایجاد سبکی نوشتاری یا گفتاری میتواند معانی ضمنی زیادی به مخاطب انتقال دهد.
لایه جغرافیایی:
از دیدگاه لایهی جغرافیایی نیز میتوانیم بگوییم که کلیهی مسائل مربوط به متغیرهای زبانی، با توجه به مکان جغرافیایی مانند منطقه، ناحیه، شهر، روستا و غیره میتوانند معنای ضمنی ایجاد کنند.
از نظر اجتماعی نیز کاربرد زبان نقشی بسزا در ایجاد معانی ضمنی ایفا میکند.
به عنوان مثال، زبان به کار رفته توسط صاحبان مشاغل مختلف (کارگران، پیشهوران، کشاورزان، فرهنگیان و…) یا زبان رایج در میان طبقات گوناگون جامعه (فقرا، ثروتمندان، درباریان، دولتمردان، و…) یا زبانی که قبایل، عشایر، کولیها و غیره به کار می برند، همگی میتوانند به نوبهی خود معانی ضمنی فراوانی به مخاطب منتقل کنند.
لایه دربرگیرنده انواع مختلف زبان:
لایهی چهارم، که نسبت به لایههای قبل از اهمیت زیادی برخوردار است، لایهای است که انواع مختلف کاربرد زبان، سبکها، گفتمانها، و گزارهها، در انجا شکل میگیرند.
این لایه برخاسته از زبان، و موضوع آن نیز زبان است و به همین دلیل امکان تولید معنای ضمنی در این لایه نسبت به دیگر لایهها به مراتب زیادتر است: انواع مختلف سبکهای نوشتاری و گفتاری، گفتمانها، بوطیقا و نوشتهها و گفتههای علمی، تبلیغاتی و غیره، همچنین ترکیب گزارهها و ارتباط آنها با گزاره گذار و انواع و اقسام آنها، همه در ایجاد مدلولهای معنای ضمنی نقش مهمی بازی میکنند.
اختلاط معنایی در سبک زبان و ایجاد ابهام معنایی
از نظر اورکیونی، اختلاط معنایی موجود در زبان- به ویژه در سبک زبان – و مشخص نبودن مرزهای آشکار بین معنای صریح و ضمنی در برخی مواقع، مخاطب را با ابهام معنایی مواجه میکنند.
به طور کلی، نمیتوانیم ادعا کنیم که معنا، آن هم معنای ضمنی، به راحتی تنها در قالب مباحث فوق حاصل میشود. نباید فراموش کنیم که زبان به طور اعم، و زبان هر ملتی به طور اخص، دارای تنوع بیانی و ویژگیهایی است که نمیتواند به سادگی در چارچوب تعاریف و تحلیلها بگنجد.
به خصوص زمانی که بحث در باب معنا و معناشناسی است یا تلاش بر این است که محدودهی معنای ضمنی مشخص شود- معنایی که فاقد پایگاه فیزیکی و غالبا مکتوم است- بیشتر اوقات با پیچیدگیهای زبانی و ابهامات ناشی از آن مواجه میشویم.
مثالی از معنای صریح و ضمنی
به عنوان مثال، اگر در زبان فرانسوی، در گفت و گوهای روزمره و عامیانه، به جای واژهی maison که به معنای «خانه» است، یکی از مترادفهای آن، یعنی baroque به کار برده شود، از حیث معنای صریح، تمامی مشخصههای معنایی آن نشان میدهند که مدلول و مرجع این کلمه همان «خانه» است؛ اما علاوه بر آن، دو جنبهی معنایی دیگر هم دارد.
جنبهی اول، عامیانه بودن این واژه است و استفاده از آن نمیتواند در شکل گیری معنا، به ویژه معنای ضمنی، چندان تأثیر گذار باشد و تنها میتواند سطح زبانی گزارهگذار را آشکار کند،
در حالی که در جنبهی دوم، مشخصههای معنایی این واژه میتواند ما را به مدلول معنای ضمنی و مرجعی کاملا متفاوت، یعنی «حالت مخروبه بودن خانه» هدایت نماید.
بنابراین، اورکیونی با بیان چنین مثالی امکان در هم آمیختگی معانی صریح و ضمنی از یک طرف و سطوح زبانی را از طرف دیگر، در کاربرد زبان و سبک نوشتاری و گفتاری برای ما خاطر نشان میکند. مثال دیگری را در همین زمینه در بخشهای بعدی ذکر خواهیم کرد.
در ادامه بخوانید: انواع مدلولهای معنای ضمنی گزاره گذاری