صفات اشاره و کاربرد ویژه آنها در زبان‌ها

صفات اشاره و کاربرد ویژه آنها در زبان‌ها

صفات اشاره (به ویژه «این» و «آن») کاربرد زیادی در همه‌ی زبان‌ها به ویژه‌ در زبان فارسی دارند. طبق نظر اورکیونی، مرجع این صفات می‌تواند به دو گونه باشد: مرجع یا می‌تواند نسبی باشد یا اشاری.

اگر ارسال کننده‌ی پیام بخواهد به نحوی مرجع این صفات را با توضیح و تبیین آشکار کند و مخاطب نیز به واسطه‌ی همین روشنگری‌های انجام یافته به معنا و مرجع آن‌ها پی ببرد، این نوع صفات جزء عوامل اشاری ناخالص محسوب می‌شوند.

صفات اشاره

اما چنانچه او نخواهد مرجع آن‌ها را تبیین کند، مخاطب در درک و فهم معنا و مرجع آن‌ها دچار ابهام خواهد شد و در این صورت است که می‌توانیم آن ها را به عنوان عوامل اشاری محض در نظر بگیریم.

صفات اشاره برای ابهام زدایی

به عنوان مثال، در متن یک نمایشنامه، نویسنده برای ابهام‌زدایی از فهم و درک متن خویش می‌کوشد تا مرجع برخی صفات اشاره را با نوشته‌های تبیینی داخل پرانتز روشن کند.

– فرمانده (اشاره به احمد): این سرباز جان مرا نجات داده است.

– معاون: می‌دانم قربان، سربازان لایق همیشه شایسته‌ی تشویقند.

در این مثال جایگاه مرجعی و معنایی «این» با رجوع به حوزه‌ی واژه‌ای (اشاره به احمد) و همچنین با توجه به این که اسم احمد پیشاپیش در متن برای ما شناخته شده است، برای مخاطب آشکار می‌شود.

اما اگر این تبیین از سوی ارسال کننده‌ی پیام انجام نمی‌گرفت، در مرجع یابی «این» دچار مشکل می‌شدیم. در مثالی دیگر (باز هم در یک بافت نمایشی)، درباره‌ی صفت اشاره‌ی «آن» چنین می‌خوانیم:

– کودک (اشاره به تند پا): آن اسب را خیلی دوست دارم.

– پدر: اگر صاحبش بفروشد، برایت می‌خرم.

در این جا نیز ارسال کننده‌ی پیام به کمک تبیین بیانی (اشاره به تند پا)، در صدد است تا معنا و مرجع دقیق «آن» را برای مخاطب روشن کند. اما بدون وجود چنین توضیحاتی، لازم بود برای درک مرجع دقیق صفت «آن»، مخاطب در محل گزاره گذاری قرار گیرد.

جایگاه متفاوت “این” و “آن” در زبان فارسی

البته نباید فراموش کنیم که در زبان فارسی «این» و «آن» علاوه بر این که صفات اشاره‌ای به شمار می‌آیند، می‌توانند به جای اسم بنشینند و حال ضمیر نیز به خود بگیرند. (پرویز ناتل خانلری، دستور زبان فارسی، انتشارات توس، تهران، 1370، چاپ یازدهم، صص 61، 180- 181.)

در حالت ضمیری نیز،چنانچه آن دو با تبیین بیانی ارسال کننده‌ی پیام همراه نباشند، مرجع و معنای آن‌ها می‌تواند با ابهام همراه باشد.

به عنوان مثال، جمله‌ی «کتاب را بردار» از حیث مرجع یابی ما را با مشکل مواجه نمی‌کند، اما اگر جمله «این را بردار» را به جای عبارت اول بنشانیم، پیشاپیش با یک مرجع نسبی مواجه می‌شویم.

و چنانچه ارسال کننده‌ی پیام بخواهد بی‌ آنکه ضمیر را جایگزین اسم کند، جمله ی دوم یا جملات مشابه ان را برای مخاطب ارسال نماید، مخاطب با عوامل اشاری محضر متعددی روبرو خواهد شد و مرجع یابی آن‌ها برای او امکان پذیر نخواهد بود.

نباید فراموش کنیم که در زبان فارسی ضمیر «این» و «آن» به شکل جمع نیز به کار گرفته می‌شوند (آنان، اینان، آن‌ها، و این‌ها) که می‌توانند همچنان مشکلات مرجع یابی برای مخاطبان ایجاد کنند.

علت وجود ابهام با آمدن صفات اشاره

اورکیونی درباره ی وجود ابهام در مرجع یابی برخی واحد‌های زبانی (عوامل اشاری محض) در ادبیات، به ویژه در آثار نویسندگان رمان نو، مثال‌های متعددی ذکر می‌کند و به این ترتیب، مشروعیت نمودار ارتباطی یاکوبسن را زیر سوال می‌برد.

او با مطالعه‌ی آثار نویسندگان رمان نو، از جمله آلن رب- گری یه، میشل بوتور، و به ویژه ناتالی ساروت، به کارگیری عوامل اشاری در این آثار را یکی از موانع عمده‌ی دستیابی به معنا و مرجع مشخص واحد‌های زبانی می‌داند.

مثلا کتاب درجات (Michel Butor, Degres, Gallimard, Paris, 1960.) میشل بوتور، که تلاشی است برای تحلیل دقیق آنچه در مدت زمانی کوتاه در دبیرستانی بزرگ اتفاق می‌افتد، با برش‌های عمودی و چند آوایی در زمان آغاز می‌شود.

و با یک عامل اشاری محض، یعنی «من» تداوم می‌یابد و با مداخله‌ی صفات اشاره دیگری چون «شما» و «تو» به پایان می‌رسد، بی‌آن که خواننده بتواند مرجعی مشخص برای این عوامل بیابد.

در مثالی دیگر، شاهد خلاقیت‌های ادبی از یکی دیگر از نویسندگان رمان نو، به نام ناتالی ساروت، هستیم که سعی دارد آثار خود را در هاله‌ای از ابهام معنایی و مرجع به خوانندگان عرضه کند.

عامل اشاری بدون مرجع، عاملی برای ابهام

ما در میوه‌های زرین (N. Sarraute, Les Fruits d’Or, Paris, Gallimard, 1963.) او شاهد مشاجره‌ی دو صفات اشاره بدون مرجع («من» و «تو») هستیم که در قالب گفت و گو صفحات زیادی را به خود اختصاص داده‌اند. اما خواننده به هیچ وجه نمی‌تواند مرجع آن‌ها را مشخص کند.

نویسنده نیز به هیچ وجه نخواسته است با تبیین و توضیح بیانی ابهامات متن خویش را برطرف سازد. یا در اثر دیگری از ساروت، واکنش‌ها، شاهد استفاده‌ی پی در پی از صفات اشاره محض هستیم که به هیچ وجه نمی‌توانیم مرجع معنایی آن‌ها را درک کنیم.

مضمون سمتی از این کتاب را ملاحظه می‌کنیم:‌ «آن‌ها از چند روز پیش به دنبال نقش و نگارهای کوچک (که باید بر روی پارچه‌ی مورد علاه شان می‌بود) دویده بودند: مثل این… می‌دونید که چی می‌گم، با مربع‌های کوچک … این جوری … نه، این نیست … به هیچ وجه این جوری نیست (که ما به دنبالش هستیم)، حیف شد… پس شما از اونا ندارین، نه؟» (N. Sarraute, Tropismes, Les Editions de Minuit, Paris, 1957, P. 82.).

در همین نقل قول کوتاه، صفات اشاره محض متعددی وجود دارند. «آن‌ها» و «چند روز پیش» در ابتدای این متن، از نظر مرجع، برای خواننده مبهم و بی‌معنا هستند؛ زیرا نویسنده هیچ توضیحی درباره‌ی مرجع اسمی این دو عامل اشاری نداده است.

به علاوه، سه سطر آخر متن که جمله‌ی مستقیم تلقی می‌شوند، چرا که بخشی از یک گفت و گوی یک طرفه‌اند، حاوی عوامل اشاری دیگری نیز هستند که خواننده را با مشکل درک معنا و مرجع مواجه می‌کنند.

به عنوان مثال، اصطلاحاتی چون‌ «مثل این، با مرب‌های کوچک» (که خواننده هرگز نمی‌تواند اندازه ی واژه‌ی «کوچک» را مشخص کند)،

«این جوری، نه، این نیست»، برای خواننده مفهوم نیستند و خواننده برای درک و فهم این عوامل، حتما باید در محل گزاره گذاری واقع شود و شاهد بار معنایی گزاره‌ها باشد.

جدیدترین ها

مطالب مرتبط