انگلیسی گفتاری
نظر هالیدی و حسن
تا جایی که به دیدگاه هالیدی و حسن مربوط میشود، ساخت اطلاعاتی ویژگی انگلیسی گفتاری است با ویژگی انگلیسی نوشتاری:
نظامهای اطلاعاتی آنهایی هستند که مربوط به سازماندهی متن بهصورت واحدهای اطلاعاتی میشوند. این کار در زبان انگلیسی توسط الگوهای آهنگ گفتار و صورت میگیرد و درنتیجه اینیک ویژگی است که فقط انگلیسی گفتاری دارد.
(هالیدی و حسن 325: 1976)
آیا جمله یک واحد دستوری است؟
اگر بخواهيم صراحتاً از طرف آنها درباره انگلیسی گفتاری صحبت کنیم، از نظر آنان حوزه ساخت اطلاعات، جمله بهعنوان یک واحد دستوری نیست، بلکه گروه نواختی در مقام یک واحد واجی/ آوایی برای آنها حوزه ساخت اطلاعات محسوب میشود. هر واحد اطلاعاتی یا حاوی ترکیبی از عناصر معلوم بهعلاوه جديد» است یا فقط یک عنصر جدید. این حالت به لحاظ واجی / آوایی در مقام یک گروه نواختی تحقق مییابد که قلبه برجستگی با تکیه صدا بر روی عنصر جدید قرار میگیرد. آن عنصر جدیدی که بر روی آن تكيه صدا قرار میگیرد.
تأکید اطلاعاتی (information focus) را محمول است. این وسیلهای است که متکلمین انگلیسی زبان به کار میبرند تا هسته پیام را برجسته و مهم نمایند. تکیه صدا آن چیزی است که ما بهعنوان تکیه درک میکنیم (در انگلیسی گفتاری). در مثالهای زیر (برگرفته از هالیدی 1985). زیر آن عنصری که دارای تکیه صدا است، خط کشیده شده است. نماد // نشاندهنده مرز واحد نواختی است.
// now silver needs to have love //
// I haven’t seen you for ages //
رویکرد مناسب برای تفسیر و تعبیر
محدود برای ترجمه
درست است که این نوع رویکرد برای تفسیر و تعبیر مناسب است، ولی به نظر میرسد که قابلیت اعمال محدودی در ترجمه دارد چون بهشدت متکی به شواهد واجی/ آوایی هست. ولی این تنها مورد نیست چون بدون شک نکات بیشتری در مقایسه با تخصیص تکیه آوایی در انگلیسی گفتاری راجع به تمایز بین اطلاعات معلوم و جدید وجود دارد.
تکیه صدا کجا قرار میگیرد
هالیدی (۱۹۸۵) چنین توضیح میدهد که مرزهای عناصر معلوم و جدید تنها بر اساس شواهد آوایی، غیرقابلتعیین است، در انگلیسی گفتاری تكيه صدا معمولاً بر روی آخرین مقوله قرار میگیرد، ولی این موضوع هیچ نکتهای راجع به اینکه در کجا عنصر معلوم خاتمه مییابد و در کجا عنصر جدید شروع میشود، نمیگوید. برای مشخص کردن این نکته مجبوریم به شواهد دیگری در بافت مجاور نگاه کنیم. برای مثال، با گسترش دادن بافت مثال اول در بالا، میتوانیم مشخص کنیم که کدام عنصر، معلوم است:
In this job, Anne, we’re working with silver. Now silver needs to have love.
این بافت (و نه شواهد آوایی) به ما میگوید که Silver عنصر معلوم در مثال بالا است و اینکه عنصر جدید از needs شروع میشود. تحلیل این گروه نواختی حال به شکل زیر است:
// now silver needs to have love //
این مثالی از یک ساخت طبیعی و غیرنشاندار است (به بخشهای 5.1.2.3 و 5.1.2.4 در زیر برای خواندن بحثی راجع به ساخت اطلاعاتی نشاندار رجوع کنید). در اینجا، واحد نواخت با جمله در مقام یک واحد دستوری؛ مبتدا با عنصر معلوم؛ و خبر با عنصر جدید منطبق میگردد.
اهمیت بافت در تحلیل زبان نوشتاری و انگلیسی گفتاری
اهمیت بافت در تعیین مرزهای عناصر معلوم و جدید قابلذکر است چون چنین میرساند که تحلیل زبان نوشتاری برحسب اطلاعات معلوم و جدید امکانپذیر است، یعنی در زبان نوشتاری همانند زبان گفتاری، شخص میتواند به بافت رجوع کند تا مشخص سازد که آیا یک قطعه از اطلاعات قبلاً ارائهشده است یا نه، افزون بر این، بسیاری از وسایل مورداستفاده برای نشان دادن حالت اطلاعات، در مورد هر دو زبان گفتاری و نوشتاری یکسان است.
برای مثال، در هر دو زبان انگلیسی گفتاری و انگلیسی نوشتاری، معرفه بودن معمولاً با اطلاعات معلوم همراه است و غیر معرفه بودن با اطلاعات جدید. در اکثر بافتها جمله The girl werked info the room نمایانگر این است که هویت the girl قبلاً ذکر شده است.
جمله در تقابل با جملۀ A gril walked into the room قرار دارد که نمایانگر این است که یک موجود جدید در این کلام معرفی میشود. به طرز مشابهی در هر دو زبان گفتاری و نوشتاری انگلیسی اطلاعات معلوم به لحاظ دستوری گرایش دارند تا وابستۀ اطلاعات دیگر باشد. در جملۀ
Heseltine’s appointment as Minister of the Environment come as no surprise کاربرد ساخت وابسته (= وابسته سازی) بهعنوان یک وسیله نحوی برای نشان دادن اطلاعات ما میتواند ویژگی رایج ساخت اطلاعاتی در بسیاری از زبانها باشد. برای مثال، مینارد (۱۹۸۱) چنین اظهار میدارد که اطلاعات جدید در زبان ژاپنی نیز گرایش دارند تا وابسته باشند.
برخی عناصر به دلیل معنیشان ذاتاً معلوم هستند، و این نهتنها در مورد زبان انگلیسی گفتاری و نوشتاری، بلکه همچنین در مورد اکثر زبانها صدق میکند. ضمیر، آشکارترین مورد است و ضمایر اول و دومشخص بارزترین نمونههایی هستند که معلوم بودن آنها توسط بافت مشخص میگردد.
چون در زبان نوشتاری، تکیه وجود ندارد، پس وسایل نحوی پیچیدهای باید برای انجام دادن عملکرد مشابهی بهکاربرده شود. برای مثال یکی از مهمترین نقشهای ساختهای گسسته و شبه گسسته در زبان انگلیسی (تحت عناوین مبتدای گزارهای و میدان شناساننده در بخش 5.1.1.3 بحث شد) نشان دادن حالت اطلاعات است. در ساختهای گسسته، مقوله موجود در جایگاه مبتدا بهعنوان اطلاعات جدید و مقوله موجود در جایگاه خبر، بهعنوان اطلاعات معلوم ارائه میگردد. در قطعه زیر که برگرفته از بروشور مورگان ماتروک است، زیر اطلاعات جدید خط کشیده شده است:
And yet there are some customers who in their search for a suitable material prefer to study complex tables of technical data. It is for such customers that we have listed the properties of Matroc’s more widely used materials.
نمایش کوتاه شده ساخت بالا چنین خواهد بود: «برای x است که ما این ویژگیها را فهرست کردهایم…» وقتی این عنصر بهعنوان معلوم ارائه میگردد چنین خواهد شد «ما آن ویژگیها را … برای x فهرست کردیم» و عنصر ارائهشده در مقام جدید این است «x= چنین مشتریانی» این مورد را با ساخت شبه گسسته زیر که برگرفته از ایندیئندنت است، مقایسه کنید:
Lonrho has been informed that the report made no criticism of its conduct What Mr Rowland wants is the early publication of this report.
در اینجا اطلاعات ارائهشده بهعنوان اطلاعات معلوم، این است که آقای رولند چیزی میخواهد، و اطلاعات ارائهشده در مقام اطلاعات جدید این است که «این چیز همان چاپ سریع گزارش است».
عدمتشخیص عملکردهای ساختهای نحوی معین در نشان دادن اطلاعات معلوم و جدید میتواند منتج به تبدیلهای غیرضروری در ترجمه کرد. مثال زیر برگرفته از کتاب طنز سیاسی عرب (کیشتینی x: 1985) است. متن مبدأ به زبان انگلیسی میباشد:
The kind of joke related by any man is a good indicator of his cha mood and circumstance – a fact which is as valid when applied to the nation as a whole. It is a general picture this book tries to depict rather than the detailed idiosyncrasies of any political leader.
ترجمه عربی:
ان نوع الفكاهه التي يرويها رجل ما، دليل صالح على أخلاقه و مزاجه و ظروفه الخاصه. و هذا الواقع الفردي يصدق كذلك بالنسبه إلى الأمه جمعاء. و هذه الصوره العامه هي، من باب أولى، لك التي نحاول رسمها في هذا الكتاب، لا الخصائص الشخصيه التفصيليه التي تميز أيه من الزعماء السياسيين.
ترجمه معکوس:
… And this general picture is, primarily, that which we attempt to draw in this book, not the detailed personal characteristics which distinguish any of the political leaders.
یک ترجمه دقیق از ساخت گسسته انگلیسی در بالا به زبان عربی بسیار غیرطبیعی میشود ولی این ساخت نیز ناشیانه انتخاب شده است. این نسخه عربی علاوه بر ناشیانه بودن ترجمه، همچنین ساخت اطلاعاتی متن اصلی را از طریق ارائه عنصر اول (یعنی ‘general picture’) در مقام عنصر معلوم (در جایی که ساخت گسسته میخواهد آن را بهعنوان اطلاعات جدید ارائه دهد) تحریف میکند و این موضوعی شایان ذکر است.
این ساخت گسسته به صورتی کاملاً منطقی این فرض را که این کتاب سعی دارد تا برخی از چیزها را مطرح سازد. اطلاعات معلوم میداند. از سوی دیگر، نسخه عربی general’ picture را بهعنوان اطلاعات معلوم در نظر میگیرد و اطلاعات جدید را در گزاره و بهصورت تعریف با شناسایی آنچه این تصویر عام بوده است، میآورد. از این تبدیل در ساخت اطلاعاتی میتوانستیم با استفاده از یک ساخت شبه گسسته (یکی ساخت نشاندار ولی طبیعی در عربی) اجتناب کنیم، در این صورت عبارت بندی مجدد این پیام به شکل زیر میشود.
أن ما نحاول رسمه في هذا الكتاب هو صوره عامه لاالخصائص …
در این صورت عبارت:
‘what we are attempting to draw in this book is a general picture, not…’
ارائهکننده حالت معلوم جدید عناصر مرتبط خواهند بود، اگرچه ترتیب آنها تغییر خواهد کرد. این ساخت شبه گسسته نشان میدهد که بخش اول یعنی ‘we are attempting to draw something in the book’ معلوم است و قسمت دوم یعنی ‘this something is a general picture’ جدید میباشد.
اگرچه تکیه در زبان نوشتاری وجود ندارد، ولی اغلب در برخی ساختهایی که حاوی تأکید هستند، بهصورت تلویحی وجود دارند. ما عموماً چنین فرض میکنیم که تکیه وقتی برای تأکید کردن به کار میرود بر روی DO قرار میگیرد مثل I did see him همین نکته در مورد تکرار یک فعل کمکی به ویژگی اگر بتوان آن را با شکل مخفف آورد نیز صدق میکند:
A: It’s about time you went home.
B: I am going, ( مقایسه کنید باI’m going)
علائم نقطهگذاری (= سجاوندی) نیز بهجز ساخت نحوی میتواند در مقام وسیلهای برای نشان دادن ساخت اطلاعاتی در زبان نوشتاری به کار رود.
برای مثال از علائم نقطهگذاری میتوان برای تشخیص بین یک جملهوارۀ موصولی وصفی (مثل He was waving to the girl who was running) (along the plutform) و یک جملهواره موصولی غیر وصفی (مثل He was waving to the girl who was running along the platform) بهره جست. در مثال اول، who was running along the platform، مشخصکننده the girl است و بنابراین هیچ اطلاعات جدیدی را به این جمله نمیافزاید. (اگر اطلاعات جدیدی را میافزود به عنوان روشی برای مشخص کردن آن دختر، بیفایده میبود) در مثال دوم، ویرگول برای نشان دادن اینکه جمله یکسانی حاوی اطلاعات جدید است. به کار میرود.
بحث بالا جنین مطرح میکند که در صورت نیاز، نشانههای واضحی از حالت اطلاعات را میتوان در زبان نوشتاری به کار برد زبانهای مختلف از وسایل گوناگون برای نشان دادن ساخت اطلاعاتی بهره میجوید و مترجمان باید حساسیت خود را نسبت به نظامهای علامتدهی گوناگون موجود در زبانهایی که به ترجمه آنها میپردازند، زیاد کنند، البته گفتن این موضوع سادهتر از عمل کردن به آن است، چون متأسفانه تاکنون نکات زیادی راجع به شیوه شناختن علائم و نشانههای حالت اطلاعاتی در زبانهای گوناگون یافت نشده است.
همانند موردی که درباره اکثر حوزههای زبانشناسی متن نیز وجود دارد، زبان شناسان مایلاند تا تمرکز خود را به تحلیل وسایل علامتدهی در زبان انگلیسی معطوف نمایند و پسازآن راجع به زبانهای دیگر نتیجهگیری کنند. برای مثال، چفه موضوع «معلوم بودن (givennes)» را بهصورت زیر خلاصه میکند:
نکات اصلی زبان تمایز معلوم- جدید در زبان انگلیسی و شاید تمامی زبانها، به این نکته تقلیل یابد که اطلاعات معلوم به شیوهای ضعیفتر و کاهشیافتهتر از اطلاعات جدید منتقل میشود. این کاهش احتمالاً به دو شیوه اصلی بازتاب مییابد: اطلاعات معلوم با زیروبمی بمتر و تکیه ضعیفتر در مقایسه با اطلاعات جدید تلفظ میشود و اینکه اطلاعات معلوم در معرض کاربرد ضمیر است.
(31: 1976: تأکید از من است.)
براون و بول دیدگاه چفه را تکرار میکنند و میگویند که «متکلمین معمولاً به عناصر معلوم رایج به اشکال آوایی و نحوی تقلیل یافته اشاره میکنند» (189: 1983) این نظریات ممکن است بهخوبی در مورد زبان انگلیسی صدق کند، و شاید حتی در مورد شمار زیادی از زبانها نیز اعمال شود، ولی مسلماً بهتمامی زبانها قابلاعمال نیست. برای مثال، امروزه بهخوبی دانسته شده که کاربرد ضمیر در زبان ژاپنی نادر است و بنابراین به نظر نمیرسد که نقش مهمی در نشان دادن معلوم بودن اطلاعات ایفا نمایند.
از سوی دیگر، برخی زبانها (ازجمله ژاپنی) از پسوندهای ویژهای برای نشان دادن اطلاعات معلوم و جدید یا عناصر مبتدایی و غیر مبتدایی بهره میجویند. توصیف این نوع ویژگی به لحاظ کاهش و تقلیل و تضعیف، دشوار است. در بعضی از زبانها، تکیه و آهنگ گفتار بهعنوان وسایلی برای نشان دادن اطلاعات جدید موجود نیستند.
این موارد در زبان چینی یا فرانسوی وجود ندارند یا بهآسانی در دسترس نیستند (تسائو 1983)، این زبانها برای نشان دادن حالت اطلاعاتی، متکی به وسایل و نحوی میباشند. برای مثال، معرفه بودن و معرفه نبودن در زبان چینی (که به ترتیب بازتاب اطلاعات معلوم و جدید است) معمولاً توسط ترتیب کلمه نشان داده میشود:
معمولترین روش رای نشان دادن معرفه بودن (در زبان چینی) توسط آرایش ترتیب کلمه است. و عامترین اصل این است: اسمی که قبل از فصل اصلی جمله میآید، گرایش دارد تا معرفه باشد، و اسمی که پس از فعل اصلی میآید میتواند معرفه یا نکره باشد.
(تسائو 104: 1983)
زبان فنلاندی زبان دیگری است که دارای نظام حرف تعریف نیست. زبان فنلاندی از پایانههای حالتی و ترتیب کلمه برای نشان دادن معرفه بودن و معرفه نبودن بهره میجوید (سانلری 1990) به نظر نمیرسد
که این نوع علامتدهی بر نظریه تقلیل و کاهش تبعیت نماید. به همین منوال، میتوان چنین استدلال کرد که نظریه تقبل و کاهش قابلاعمالی به زبانهایی مانند عربی نیست که در آنیک حرف تعریف معرفه وجود دارد ولی هیچگونه نشانگر صریحی از معرفه نبودن موجود نیست. این زبانها مانند زبان انگلیسی مایل به بهرهگیری از معرفه بودن در مقام نشانهای برای معلوم بودن، و غیرمعرفه بودن بهعنوان نشانهای از جدید بودن هستند. باوجوداین، این اطلاعات جدید است (و نه اطلاعات معلوم) که معمولاً با یک ساخت نحوی تقلیل یافته به آن ارجاع میشود.
می خواهم فهرست کامل کتاب را ببینم و بعد ادامه بدم
می خواهم بخش بعدی کتاب یعنی معلوم بودن چگونه تعیین میگردد؟ را بخوانم