آیا ترجمهها منصفانه خوانده میشوند؟
البته اگر کسی با دقت به بیستوهفت صفحه حاشیههای من بر متن این کتاب بنگرد که برای روشن کردن بیش از صد و شصت مورد از اشارههای آن نوشته شده است، بهروشنی میتواند بفهمد که با آن همه ارجاعها به متن اصلی به زبان آلمانی این ترجمه نمیتواند تنها بر پایهی ترجمههای انگلیسی به فارسی درآمده باشد. ولی از آنجا که در میان ما-یا در منطقهی خاورمیانه در کل!- کمتر کسی از سر دقت و انصاف به متنی نگاه میکند، میباید از چندوچون رابطه این ترجمه با اصلی آلمانی آن گزارشی بدهم. همچنین دربارهی برخی ریزهکاریهای آنکه شاید دیگر فرصتی برای بازگفتن رسمی آنها پیش نیاید.
در اصل ترجمهی این کتاب را در نیمهی نخست دههی چهل بر اساس ترجمهی انگلیسی آن از والتر کاوفمن آغاز کردم. اما پس از دو-سه سال کار بر روی آن فهمیدم که بدون آشنایی با زبان متن اصلی این کار چنانکه باید از کار در نخواهد آمد. این بود که در نیمهی دوم همان دهه چند ترم در انستیتو گوته در تهران و همچنین در فرایبورگ آلمان درس زبان آلمانی خواندم. پسازآن هم سالیان دراز، با یاری سه ترجمهی انگلیسی، همچنان بر روی متن آلمانی و مطابقت دادن آن با ترجمههای انگلیسی کار کردم. سه کتاب دیگر از نیچه را نیز با همین روش ترجمه کردهام. کوشیدهام متن فارسی من، که بارها و بارها آن را با متن اصلی مطابقه و بازبینی و پرداخت کردهام، تا آنجا که ساختار دو زبان اجازه میدهد، از اصل آن چیزی کم نداشته باشد.
برای آوردن نمونهای ساده بگویم که، در زبان انگلیسی، چنانکه میدانید، واژه man هم به معنای مرد است هم به معنای (نوع) انسان. حالآنکه در زبان آلمانی دو واژه Mann و Mensch را برای این دو معنا داریم که بهروشنی از هم جدا هستند. تا زمانی که با ترجمهی انگلیسی کار میکردم در جاهایی برایم روشن نبود که باید man را مرد ترجمه کنم یا انسان. اما پس از آشنایی با زبان آلمانی نه تنها در این باب که در بسیاری بابهای دیگر هم ابهام برایم برطرف شد. حمید نیرنوری که بیست سالی پیش از من این کتاب را از انگلیسی ترجمه کرده بود، ازجمله، the ugliest man را زشتترین مرد ترجمه کردن است. درحالیکه بر اساس متن آلمانی der hasslichste Mensch را باید زشتترین انسان ترجمه کرد.
اگرچه سخن به درازا میکشد، بد نیست که این نکته را هم بگویم که کار کردن با متن آلمانی و همسنجی ساختار سه زبان آلمانی، انگلیسی و فارسی برای من از نظر آگاهی زبان شناسیک و همچنین برگرداندن یک متن شاعرانه از زبان دهنده (مبدأ) به زبان گیرنده (مقصد)، آنهم با روح و زبانمایهی شاعرانه، تجربه بزرگی بود. از ویژگیهای زبان شاعرانه، چنانکه میدانید، آن است که با زبان طبیعی پیوندی سرراست دارد و ازجمله از ساختار آوایی و واجی زبان خود برای دادن طنین موسیقایی به خود (واجآرایی alliteration) بهره میبرد. و نیز سازمایههای دستوری و معنایی زبان و بازی با آنها از دستمایههای هنرنمایی شاعرانه است (در زبان فارسی این نمودهای زیبایی شناسانهی زبان شاعرانه را بیش از هر کس در شعر حافظ سراغ داریم).
نیچه نیز اینگونه سازمایههای زبان آلمانی را نه تنها برای بیان شاعرانه بلکه گاه برای شوخی و بازیگوشی نیز در کار میآورد. زبان انگلیسی اگرچه از خانواده زبانهای ژرمنی ست و با زبان آلمانی خویشاوندی دارد اما با از دست دادن بسیاری از ویژگیهای باستانی زبانهای ژرمنی و سادهتر شدن، مانند فروگذاشتن صرفِ اسم و صفت یا جنسیتِ دستوری اسم (مذکر، مؤنث، خنثی) و ویژگیهای دیگر، و نیز لاتینیدگی (Latinization) بسیار گستردهی واژگان آن به بهای فراموششدن واژههای ژرمنی تبار، از زبان آلمانی دور و به زبانهای لاتینیتبار نزدیکتر شده است. زبان فارسی نیز که از خانواده زبانهای هندواروپایی ست، با این رگ و ریشه با آن دو زبان خویشاوندی دوری دارد. اما این زبان نیز در سیر دگردیسیهای تاریخی خود، مانند زبان انگلیسی، ویژگیهای باستانی واژگانی و دستوری مشترک خود با زبان آلمانی را از دست داده و بسیار سادهتر شده است. از سوی دیگر، پرورش تاریخی دورودراز این زبان از نظر فرهنگی در خاورمیانه، در بستر فرهنگ اسلامی، با وامگیری بینهایت از زبان عربی به آن چهرهای بخشیده که پیوند زدن آن از راه ترجمه با زبان و فرهنگی مانند آلمانی، با آن ویژگیهای باستانی زبانی، از سویی، و پرورشیافتگی در بستر جهان و جهانبینی مدرن، از سوی دیگر، برای ترجمهی متنی فلسفی اما با زبان شاعرانه، کاری میشود کارستان.
اگرچه دامنهی پاسخگویی دراز میشود، برای روشنتر شدن چندوچون کار و کوشش خود بر روی این ترجمه و اینکه این ترجمه با چه مایه از دقت و وسواس از اصل آلمانی پیروی کرده است، رخصت دهید که از نمونههایی یاد کنم. ازجملهی این کارها کوشش من برای بازتاباندن بازیهای شاعرانه و نیز بازیگوشیهای طنزآمیز نیچه با ویژگیهای دستوری زبان آلمانیست، ازجمله بازی با جنسیتِ دستوری واژهها، بهویژه جنسیتِ مؤنث در آنها:
در بخش چهارم از چنین گفت زرتشت، با عنوان «درود گویی»، نیچه صحنهای با رندیها و شیرینزبانهای خود پرداخته است. در این صحنه «زرتشت» خطاب به گروه «انسانهای والاتر»، که برای دیدار وی به غار او آمدهاند، گفتاری دارد. در آن ازجمله میگوید، «میهمانان من! ای انسانهای والاتر! میخواهم با شما به آلمانی و با روشن زبانی سخن گویم…» در این عبارتِ «به آلمانی و با روشنزبانی» شیطنتی هست و طعنهای به مغلقگوییهای فیلسوفان آلمان همچون کانت و هگل. زیرا به دنبال این گفته یکی از حاضران مجلس در کنار اشاره میکند که، «آلمانی و روشن زبانی؟ پناه بر خدا! گویا این حکیم شرقی آلمانیهای گرامی را نمیشناسد! لابد مقصودش «آلمانی و عوامانه» است…» در عبارت «آلمانی و روشنزبانی» در اصل آلمانی، یعنیdeutsch und deutlich، یک جناس یا بازی زبانی در کار است. در سه ترجمه انگلیسی از این کتاب که اکنون در اختیار دارم، یکی از مترجمان (W. Kaufmann) عبارت را چنین ترجمه کرده است؛ in plain and clear German و دیگری (A. Del Caro) چنین: in German and intelligibly. و سومین (C. Martin) نیز همان ترجمهی کاوفمن را آورده است. ولی، به گمان من، نیچه با آوردن جناس میان آن دو کلمه زمینهی آن شیطنت بعدی را از زبان یکی از حاضران فراهم میآورد. این جناس در ترجمههای انگلیسی دیده نمیشود و مترجمان در دو متن deutlich را به دو کلمه plain and clear (ساده و روشن) ترجمه کردهاند. ولی من برای آنکه این بازی زبانی در ترجمه از دست نرود، عبارت را به «آلمانی و روشن زبانی» برگرداندهام.
و اما دو نمونه برجستهتر: پاراگرافِ بیستوهفت در فصل «پیش از دمیدن خورشید» از بخش سوم چنین گفت زرتشت در اصل چنین است:
»Von Ohngefahr« — das ist der älteste Adel der Welt, den gab ich allen Dingen zurÜck…
در ترجمهی من چنین برگردانده شده است: «عالیجناب پیشامد» ]لقب[ کهنترین نژادگی جهان است که من آن را به همهی چیزها بازدادهام. من آنان را از بردگی غایت آزاد کردهام.
Von ohngefähr (در نوشتار آلمانی جدیدتر von ungefähr) یک اصطلاح ساده در آن زبان است به معنای پیشامدانه یا بهتصادف. اما نیچه با بزرگ نوشتن حرف اول آن این اصطلاح عادی را به نامها و لقبهای والاتبارانه آلمانی شبیه میکند و با بخشیدن این لقب «به همهچیز» به آن معنایی هستی شناسانه میبخشد. این بازی بسیار ظریفِ زبانی در ترجمههای انگلیسی بازتابی ندارد. در سه ترجمهای که اکنون در اختیار دارم آن را بر اساس معنای ساده پایهایاش به by chance برگرداندهاند. در یک ترجمه از آن به زبان فرانسه نیز مترجم (G. Bianquis) این عبارت را بهسادگی به par hasard برگردانده و گذشته است. اما من نهتنها کوشیدهام که بازتابی از متن اصلی در ترجمه باشد که با نوشتن شرح بر آن منطق کار خود را هم برای خواننده روشن کردهام.
یک نمونه دیگر ازایندست پاراگراف چهارم (ذیل شماره 2) از قطعه «سرودِ رقصی دیگر» از بخش سوم کتاب است. جملهی «آه از این دیوانه پیرف این فرزانه خاتون مجنون»، برگردان این جمله در آلمانیست:
Ah, diese tolle alte Narrin von Weisheit!
در آلمانی Närr، با جنسیتِ دستوری مذکر، به معنای دیوانه و خُل و احمق است. مؤنثِ آنهم Närrin است. جنسیتِ دستوری Weisheit (فرزانگی، خردمندی) هم در آن زبان مؤنث است. نیچه این بار نیز با یک بازی زبانی و نوشتاری- البته بر اساس دیدگاه فلسفی خود نسبت به خرد و فرزانگی- لقب اشرافی زنانه
Närrin von Weisheit را به «فرزانگی» میدهد. این بازی زبانی هم با ساختار زبان شاعرانه و هم ساختار معنایی فلسفی این کتاب رابطهای زیبا و ژرف دارد. اما به زبانهای دیگر برگرداندنی نیست. ازاینرو، کاوفمن آن را به انگلیسی چنین ترجمه کرده است:
Oh, this mad old fool of a wisdom!
و مترجم انگلیسی دیگر چنین:
Ah, this crazy old fool of a wisdom!
و مترجم فرانسوی چنین:
Ah, cette vielle folle de sagesse!
در این ترجمهها تنها دیوانگیست که به فرزانگی نسبت داده میشود و در آنها نشانی از آن «اشرافیت» نیست که نیچه با بازیگوشی زبانی و بهرهگیری از ساختار دستوری زبان آلمانی به واژهی «فرزانگی» در زبان خود میبخشد. در زبان فارسی هم که نه اسم در آن جنسیت دستوری دارد و نه در فرهنگ ایرانی پس از اسلام از والاتباری و نژادگی، به معنای اروپایی، نشانی دیده میشود، برگرداندن آن بازی زبانی ناممکن است. بااین همه، واژهی خاتون را در ترجمه به کار گرفتهام در اصل واژهایست ترکی و در گذشتهی تاریخی در زبان فارسی بهصورت والاتبارانه برای بانوان شاهان و بزرگان یا دخترانشان به کار میرفته است.با ترجمهی آن عبارت در زبان آلمانی به «فرزانهخاتون مجنون» کوشیدهام معنای بازیگوشانهی نیچه را تا جای ممکن برسانم.همچنین، با حاشیهنویسی بر آن خواننده را در فهم آن یاری کنم.
بههرحال، برگرداندن بازیها و بازیگوشیهای زبانی بر اساس توانهای آوایی و معنایی یکزبان، که شاعران و هنرمندان زبان میتوانند در کار آورند، در زبان دیگر از راه ترجمه در همانجا و بههمان صورت همیشه ممکن نیست.بههمین دلیل، در بسیاری از ترجمهها از چنین متنها روح و زیبایی و مزهی زبان اصلی از دست میرود. مگر آنکه، مترجم بتواند از راه دیگری ازدسترفتهها را جبران کند. و آن راه، چنانکه من تجربه کردهام، عبارت است از آنکه ببینیم در زبان گیرنده (مقصد) در جاهای دیگر برای چنین آرایشها و بازیهای زبانی چه امکانهایی هست. کاری که من در این ترجمه و ترجمههای دیگرم از متنهای ادبی و شاعرانه کردهام همین بوده است. این روش سبب میشود که یک اثر در بازبُرد از زباندهنده به زبانگیرنده از نظر آراستگی زبانی چنان بازآفرینی شود که گویی در اصل به این زبان نوشته شده است.
نیچه در این متن هرجا که دستش رسیده از توانمندیهای زبان آلمانی برای واجآرایی بهره برده است.اما من نمیتوانستهام همانجاها در زبان خود چنین کاری کنم.در برابر، در ترجمه، بهویژه در قطعههای یکسره شاعرانهی آن، واجآراییهایی کردهام که در متن اصلی آلمانی، و ناگزیر در ترجمههای انگلیسی آن، نیست (برای مثال، بنگرید به پارهنویسیهای نیچه با عنوان «دربارهی لوحهای نو و کهن» و «هفت مُهر» در بخش سوم که میتوان گفت با بهرهگیری از توانمندیهای شاعرانهی زبان فارسی، نسبت به متن اصلی آلمانی آرایش زبانی بیشتری در آنها هست).