13آراک، ص 38.
14این نمونه خوبی از این نکته «توماس کوهن» است که انتظارات نظری واقعیّات مسلّم را براساس خواستههای شما شکل میدهند و حتی نمونه بهتری از نکته «کارل پوپر» که واقعیّات مسلّم (که معمولاً توسط کسانی جمعآوری شده که با شما مخالف هستند) در نهایت قویتر خواهد بود.
15ایون-زوهار، ص. 59. در صفحه بعد، در پانویسی، ایون-زوهار اضافه میکند: «این [نکته] تقریباً دربارۀ همه ادبیاتهای نیمکره غربی صدق میکند. امّا تا آنجا که به نیمکره شرقی مربوط است، باید پذیرفت که چین هنوز در باب خاستگاه و رشد اولیهاش همچنان یک معمّاست.»
16بجز اورسینی: «آنچه در کازانووا تلویحاً مطرح شده است و در مورتی بهوضوح بیان گشته پیشفرض سنّتی وجود یک زبان «منبع»، و یک زبان «مقصد» است که بهنوعی [بهعنوان] مقلّد دیده میشود. بهجای این، لیدیا لیو، دو مفهوم بسیار مفیدتر «میهمان» و «میزبان» را پیشنهاد داده که توجه را بر عملی ترا-زبانی متمرکز میکند که از طریق آن میزبان مفاهیم و فرمها را تصاحب [appropriate] میکند… [در این حالت] بررسی تأثیر فرهنگی بهجای مطالعه [روابط] مرکز و حاشیه، تبدیل به مطالعه [مفاهیم مربوط به] تصاحب [مفاهیم] میشود» (صص 2- 81). صنعت فرهنگ بهعنوان یک «میهمان» که توسط یک «میزبان» دعوت شده تا فرمهایش را «تصاحب» کند… آیا اینها مفاهیم [نظری] هستند، و یا رؤیاپردازی [خام]؟